×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× .
×

آدرس وبلاگ من

escalibo.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/escalibo

× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

The Phantom of the Opera

 شبح اپرا نام فیلم موزیکالی است آمریکایی به کارگردانی جوئل شوماخر و آهنگسازی اندرو لوید وبر که بر اساس رمان شبح اپرا به فرانسوی‏ نوشتهٔ نویسندهٔ فرانسوی گاستون لورو و نمایش موزیکالی به همین نام از اندرو لوید وبر ساخته شده است. این فیلم محصول ۲۰۰۴ بوده و جرارد باتلر، امی راسم و پاتریک ویلسون نقش‌های اصلی آن را بازی کرده‌اند. شبح اپرا در سه زمینه نامزد دریافت جایزهٔ اسکار بوده است

             

خلاصه داستان

فیلم در سال ۱۹۱۹ و به صورت سیاه و سفید آغاز می‌شود. بخشی از اموال اپرای پاریس به حراج گذارده شده و از جمله شرکت‌کنندگان در این حراج، مردی سالخورده است که با عنوان ویکونت رائول دو شانی معرفی می‌شود. اولین مورد حراجی عروسک میمونی است که سنج می‌زند و ویکونت آن را می‌خرد. پس از آن نوبت به حراج چلچراغ عظیم اپرای پاریس می‌رسد که با پرده‌ای پوشانده شده است. برای نمایش آن پرده را کنار کشیده و چلچراغ را به بالا می‌کشند. با بالارفتن چلچراغ زمان به عقب و ۱۸۷۰ یعنی دوران رونق سالن اپرای پاریس برمی‌گردد و فیلم رنگی می‌شود.

نمایشی عظیم قرار است اجرا شود و بازیگران مشغول تمرین هستند. ناگهان پردهٔ پشت صحنه به شدت در نزدیکی بانو کارلوتا، بازیگر نقش اصلی فرو می‌افتد. بازیگران می‌گویند که این کار شبح اپرا است و کارلوتا به حالت قهر آنجا را ترک می‌کند. گردانندگان اپرا که بازیگر اصلی خود را از دست داده‌اند به تعطیل کردن نمایش می‌اندیشند اما مادام ژیری، کریستین را به عنوان جایگزین کارلوتا معرفی می‌کند. از کریستین خواسته می‌شود تا آوازی را بخواند و او به زیبایی آن را اجرا می‌کند اما از گفتن نام کسی که آوازخواندن را به او آموخته خودداری می‌کند. نقش به کریستین داده می‌شود و در شب افتتاحیه، رائول - ویکونت شانی - که در جمع مهمانان است درمی یابد که کریستین همان دوست دوران کودکی اوست و پس از اجرای نمایش به پیش او می‌آید. کریستین که از دیدن رائول زیباروی بسیار شادمان شده مدتی را به گفتگو با او سپری می‌کند.

در پشت صحنه گل‌های فراوانی برای کریستین فرستاده شده اما در میان آنها یک رز سرخ قرار دارد که روبانی سیاه به آن بسته شده است. فرستندهٔ آن گل کسی نیست به جز شبح اپرا، یک نابغهٔ موسیقی که به دلیل نقص مادرزادی‌ای که در چهره‌اش دارد خود را در زیرزمین اپرای پاریس پنهان کرده و نقابی بر چهره گذاشته است. شبح عاشق کریستین است و اوست که آوازخواندن را به کریستین آموخته و در ازای آن می‌خواهد که کریستین برای همیشه با او بماند. او همچنین تمام تلاش خود را بکار می‌بندد تا کریستین ستارهٔ اصلی نمایش‌های اپرای پاریس باشد و با ارسال نامه‌ای به گردانندگان سالن اپرا آنها را تهدید می‌کند در صورتی که نقش اصلی نمایش بعدی به کریستین سپرده نشود باید منتظر عواقب بدی باشند. اما آنان به این تهدید توجهی نکرده و برای دلجویی از بانو کارلوتا، نقش اصلی را به او می‌سپارند. شبح که از این موضوع ناراحت شده با عوض کردن افشرهٔ صاف‌کنندهٔ صدای او باعث گرفتگی صدای کارلوتا شده و به‌ناچار کریستین جایگزین او می‌شود. اما شبح تنها به همین کار اکتفا نکرده و مسئول تغییر پرده‌های نمایش را با طنابی دار زده و در برابر چشمان تماشاگران آویزان می‌کند.

کریستین که عاشق رائول شده به او می‌گوید که از شبح می‌ترسد و رائول با خواندن آوازی به او می‌گوید که همواره در کنارش خواهد بود و از او مراقبت خواهد کرد و کریستین با بر زمین انداختن گل سرخی که شبح اپرا برایش فرستاده به رائول می‌پیوندد. آنها نمی‌دانند که شبح اپرا شاهد این ملاقات آنهاست و او که قلبش شکسته به فکر کشتن رائول و نگهذاشتن کریستین برای خود می‌افتد. دو مرد هنگامی که کریستین بر سر مزار پدر خود رفته است با یکدیگر رودرو شده و بر روی هم شمشیر می‌کشند اما پیروزی ازآن رائول است و تنها نفرت برای شبح باقی می‌ماند.

نمایش دون خوان در حال اجراست و رائول نگهبانانی مسلح را در سالن اپرا مستقر کرده است. با این وجود شبح با کشتن یکی از بازیگران مرد، خود به‌جای او وارد صحنه می‌شود. او در کنار کریستین شروع به خواندن می‌کند ولی کریستین ناگهان نقاب از چهرهٔ او برمی‌کشد و صورت بدشکل شبح نمایان می‌شود. شبح که غافلگیر شده طنابی که چلچراغ عظیم سالن اپرا را نگهداشته قطع می‌کند. چلچراغ بر روی جمعیت که در حال فرار هستند می‌افتد و شبح در حالیکه کریستین را در آغوش گرفته ناپدید می‌شود. رائول از مادام ژیری که تنها کسی است که راه مخفیگاه شبح را می‌داند می‌خواهد که به او کمک کند. مادام ژیری راه را به او نشان می‌دهد و رائول برای نجات کریستین می‌رود. اما شبح او را گیرانداخته و به کریستین می‌گوید که نجات جان رائول به انتخاب او بستگی دارد. کریستین که درمانده شده است شبح را می‌بوسد. شبح که احساساتش تحریک شده است به کریستین و رائول می‌گوید که از آنجا بروند و خود شروع به شکستن تمامی آینه‌های موجود در مخفیگاهش می‌کند. نگهبانان و کارکنان به مخفیگاه شبح می‌رسند اما به جز نقاب او و اسباب‌بازی میمونی که سنج می‌زند چیزی نمی‌یابند.

ویکونت شانی که خاطرات گذشته را به‌یاد می‌آورد سوار بر ماشین به سوی گورستانی می‌رود. درآنجا کریستین آرمیده است و او عروسک میمون سنج‌زن را که از حراجی اپرای پاریس خریداری کرده است بر سر مزار کریستین می‌گذارد. اما به هنگام بازگشت متوجهٔ شاخه گل سرخ‌رنگی می‌شود که روبانی سیاه به آن بسته شده و در کنار سنگ مزار کریستین گذارده شده است . موزیک وبلاگ موزیک متن این اثر زیبا و بیاد ماندنی است..

دوشنبه 25 شهریور 1392 - 12:04:03 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 26 شهریور 1392   11:48:40 AM

سلام دوست من

 مدتها قبل این فیلم رو دیدم و فوق العاده لذت بردم از اون دست فیلم هایست که تا مدتها تک تک سکانس هاش تو ذهن بیننده باقی میمونه و موسقی زیبای اون که بارها توسط موزسین ها و ارکسترهای صاحب نام جهان باز نوازی شده به زیباییِ این اثر اضافه میکنه.

آمار وبلاگ

8971 بازدید

1 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

35 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements